نام شعبه شیلات در شبه جزیره میان کاله است که در 11هزارگزی میان قلعه و 16هزارگزی امیرآباد واقع شده است. سکنۀ آن کارگران شیلات و افراد مرزبانی کشور میباشند. آب آشامیدنی آنجا از چاه تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام شعبه شیلات در شبه جزیره میان کاله است که در 11هزارگزی میان قلعه و 16هزارگزی امیرآباد واقع شده است. سکنۀ آن کارگران شیلات و افراد مرزبانی کشور میباشند. آب آشامیدنی آنجا از چاه تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 27 هزارگزی خاور رامیان. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب از رودخانه و چاه، محصول برنج و غلات وتوتون و سیگار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و پارچه های ابریشمی و کرباس بافی و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 27 هزارگزی خاور رامیان. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب از رودخانه و چاه، محصول برنج و غلات وتوتون و سیگار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و پارچه های ابریشمی و کرباس بافی و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
جا و مقام تازه. منزل خوش و نیک. سرزمین خرم: بفرمود تا نامداران روم برفتند صد مرد از آن تازه بوم. فردوسی. فرستاده برگشت از آن تازه بوم بیامد بنزدیک پیران روم. فردوسی
جا و مقام تازه. منزل خوش و نیک. سرزمین خرم: بفرمود تا نامداران روم برفتند صد مرد از آن تازه بوم. فردوسی. فرستاده برگشت از آن تازه بوم بیامد بنزدیک پیران روم. فردوسی
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی
کسی که تازه کاری را شروع کرده و هنوز آنرا درست نیاموخته است. (فرهنگ نظام). کارنادیده. کم تجربه. مبتدی. مقابل کهنه کار. ناآزموده. نوآموز در صنعت. کسی که بنوی چیزی را آموخته یا بدان پرداخته. ناشی